میتوان پرسید آیا معماران پیش از پایهگذاری رفتارشناسی محیطی، به طور کلی با علوم رفتاری بیگانه بودند؟ نکته مهمی که باید دانست آن است که یکی از دلایل گرایش معماران به روانشناسی، انتقادات فراوانی بوده است که در مورد معماری و موقعیت آن صورت میگرفت. گفته میشد که معماران تنها جنبههای کالبدی یک ساختمان و طرح شهر را در نظر گرفته و از ابعاد روانشناختی آن غافل اند.
اما واقعیت نشان میدهد که از ابتدای شروع مدرنیسم در معماری، به عنوان مثال طی دهه ۲۰ و در تاسیس مدرسه باهاوس توسط گروپیوس، مبانی روانشناسی و استفاده از آن در تعریف نظریه معماری مهم بوده است. گروپیوس برای بنیانگذاری مدرسه باهاوس از افرادی دعوت به همکاری کرد که اصول روانشناسی گشتالت را شناخته و پایه تمرینات ترکیببندی معماری را بر آن بنا کردند. آشنایی یک مدرسه معماری با اصول روانشناسی پیش از این سابقه نداشت. اولین نقدها به معماری، به لحاظ عدم توجهش به اصول روانشناسی فضا، به تبع جنبشی بود که سالیوان در طراحی و ساخت بنا بنیان گذاشت. نظریهای که سالیوان در رابطه با تابعیت شکل ساختمان از عملکرد آن مطرح کرد، در عمل و پس از گذشت زمان به مفهومی فروکاسته از مدرنیسم تبدیل شد که طی آن این رابطه و تابعیت میان فرم و عملکرد، تعبیری صرفا تکنولوژیک داشت. در این روند جنبههای انسانی و عملکردی که رابطه کاربران و فضا را تعیین میکند، مورد غفلت واقع شد. این معماری و روندی که طی میکرد در نهایت به شعارهایی مثل کمتر بیشتر است، از سوی میس ون درروهه منجر شد؛ در چنین موقعیتی نه تنها نیازهای کاربران، بلکه خواستههای کارفرما نیز نادیده گرفته شد. همین روند از سوی دیگر جریان انتقادی متقابلی را نیز به وجود آورد و اولین دوره نقد روانشناختی معماری مدرن را شکل داد.
نهضت پست مدرن اما معماری را از نقطهنگاه دیگری میدید. پست مدرنیسم متضمن نوعی کثرتگرایی در معماری بود و تاثیر بسیار زیادی بر جریان انتقادی نسبت به مدرنیسم داشت. یکی از نتایج این نهضت پررنگ شدن حضور دیدگاه روانشناختی در نقدها بود. معماری مردمی و توجه به آن، الهام گرفتن از آن و محور قرار دادن آن در زیباییشناسی جدید معماری یکی از نتایج رواج نهضت پست مدرنیسم در معماری بود. از این رو نمادگرایی، توجه به معنای سمبولها و نمادها، که در مدرنیسم نادیده گرفته میشد و حتی نوعی ضدارزش بود، احیا شد و به تبع این اتفاقات بحث از هویت در جریانها انتقادی رواج یافت.
نقدهایی که از معماری مدرن صورت میگرفت را میتوان در سه گروه تعریف کرد:
۱) معماران، به ویژه معماران دهه ۵۰
۲) دانشمندان محیطی، به ویژه طی دهه ۶۰
۳) روانشناسان محیطیای که طراح و معمار هم بودند
نقدها از دهه ۴۰ تا دهه ۸۰ را میتوان در موضوعاتی از این قبیل خلاصه کرد:
مسئله اول آنکه معماران و طراحان و منتقدین درباره کارفرمایان، رابطه کارفرما و طراح، و رابطه هر یک از اینها با کاربران، و نیز رابطهای که کاربران با فضا برقرار میساند، بسیار اندک میدانند.
مسئله دوم آنکه برداشت عملی از شعار فرم تابع عملکرد است، بسیار سطحی بوده و نیازمند تدقیق و پرداخت بیشتر درباره مفهوم عملکرد، و رابطه آن با فُرم ساختمان است.
مسئله سوم که در این نقدها مطرح بود، استفاده معماران و طراحان و برنامهریزان، از مدلهای ناقصی از نیازهای انسانی بوده است.
مسئله چهارم، آگاهی اندک معماران از رابطه انسان و محیط، و مسئله پنجم عدم وجود مبانی نظری برای معماری و طراحی بوده است؛ این نقدها به این واقعیت اشاره میکردند که معماران تا کنون نظریههای متفاوتی داشته اند اما هنوز هیچ مبانی نظریای برای علم معماری و طراحی وجود ندارد.
این مسائل که در نقدها مطرح بود، در ادامه به بنیانهایی برای پرداختن به علوم رفتاری تبدیل شد. مهمترین مسئلهای که روانشناسی به آن میپردازد، بر این اساس «انسان و نیازهایش» است. علوم رفتاری سعی داشت در مورد شناخت نیازهای انسان و چیستی ارتباط و تاثیر متقابل وی با محیط، به معماری کمک کند.
مفهوم عملکرد در معماری مدرنیستی زمان لکوربوزیه، که میگفت خانه یک ماشین است، به نوعی تولید مهندسی و نوعی ماشینیسم فروکاسته شد. اما خرابیهای جنگ اول جهانی، و پس از آن خرابیهای صدچندان جنگ دوم باعث شد شرایط تغییر کند. در این دوران طرح مارشال توسط امریکاییها برای کمک به بازسازی اروپا انجام شد و در این شرایط ساخت و ساز سریع و زیاد بود که آرمانگراییهای مدرنیستی کنار گذاشته شد. در نتیجه این ساخت و سازها، که کمالگرایی مدرنیسم تعالیجویِ پیش از جنگ را نداشته، و تنها ساخت سریع آن را به عاریه گرفته بودند، نقدها از معماری مدرن ممکن شده و ظهور یافت.
یکی از نمونههای نوعی در نگرش مدرنیستی معماری، که زمینههای انسانشناختی و دیدگاه روانشناختی آن را لحاظ نمیکند، طرح دومینوی لکوربوزیه است؛ ساختاری سازهای متشکل از امکانی برای پلان آزاد، ستونهای عقب نشسته از دیوار بیرونی، و ارتباط عمودی که در قالب پلکان دیده شده است. لکوربوزیه این طرح را میدهد تا هرکس هرگونه میخواهد آن را تفسیر کند: نوعی جهان شمولی که قابل بسط به همه فرهنگها و ملتها باشد. اما پستمدرنیسم پرداخت دقیقتر و بومیتری از فرهنگ دارد و چنین دیدگاه و نظریهای را به چالش میکشد. در زمینه مدرنیسم رابطه انسان و محیط رابطهای علی و معلولی بود- دیدگاهی که میپنداشت محیط هرگونه که ساخته شود، به همان شکل رفتار محیطی را نیز تغییر میدهد و این رابطه رابطهای مستقیم است.
یکی از راههای فراهم آوردن مبانی نظری در معماری، به عنوان بنیانی نظری برای بسط نظریهها، استفاده از نظریههای پیشین است. مثلا میدانیم که نظریه ویتروویوس بر سه اصل استوار است: استحکام/ فیرمیتاس، عملکرد/ یوتیلیتاس و زیبایی/ ونوستاس. نظریههای بسیاری در معماری این سه اصل ویتروویوس، که متعلق به ۲۵۰۰ سال پیش است را پایه بسط نظریشان قرار دادند. به عنوان مثال گریپیوس عملکرد، فُرم و بیان را به ازای این سه اصل پیشنهاد میکند. با توجه به زمینه این بسط نظری میتوان وارد شدن علوم رفتاری به نظریه معماری را بهتر درک کرد: در نظریههایی مثل مدرنیسم باوهاوس عملکرد و زیبایی دو مفهوم هستند؛ اما نزد علوم رفتاری زیبایی عضوی جدایی ناپذیر از عملکرد است. بنابراین علوم رفتاری ایجاب میکند که جهتگیری نظری در معماری، از این سه مورد به سمت مفهوم کلی تحت عنوان نیازهای انسانی هدایت شود.
یکی از اولین مدلهایی که برای این منظور طراحی شد مدل مازلو بود. در مدل مازلو نیازهای انسانی به دو دسته کلی تقسیم میشود: نیازهای اساسی و نیازهای سطح بالا. بر اساس این مدل، علوم رفتاری باید به این بپردازد که این نیازها دقیقا چگونه تبیین میشود و معماری چگونه میتواند پاسخگوی آنها باشد.
در کنار مدلهایی که علوم رفتاری درباره تعامل انسان و محیط برای معماری فراهم میآورد، روشهای تحقیق این علم نیز در نظریه و پژوهش معماری میتواند مورد استفاده باشد. از این رو پایههای تحقیقی علوم رفتاری در زمینه نظریهها به عنوان پایههای نظری مطرح میشود. علوم رفتاری با شیوه پژوهشی که دارد، مدلی از هستها را به عنوان پایه نظری برای معماری فراهم میآورد. مرحله بعدی آن است که معمار(ان) با توجه به ارزشها، جهانبینی و نگرش خاصشان نظریه طراحی را بر اساس این مدلها بسط دهند و به تعبیر دیگر راه حلی از هستها برای طراحی بایدها به وجود آورند. نظریههای عملکردی به هستها میپردازند و نظریههای طراحی به بایدها میرسند. نظریههای ماهُوی طراحی درباره چگونه بودن فُرمها هستند و نظریههای رویهای به فرایند طراحی میپردازند. امروزه نظریههای رویهای از اهمیت فراوانی برخوردارند و ارتباط مناسب نظریههای ماهُوی را با نظریهها پیشین آن، یعنی مبانی نظری، مدلهای مورد ارجاع، و نظریههای عملکردی و طراحی برقرار میسازند.
زعفرانیه، خیابان بهزادی، خیابان ماکویی پور شمالی، دفتر معماری مقداد شریف (مجموعه معماری مش)
تلفن: ۱۵۳۷ ۲۲۱۸ ۲۱ [۹۸]+
ساعات کاری
شنبه تا چهارشنبه ۹ صبح الی ۶ عصر
پنجشنبه ۹ صبح الی ۱۲ ظهر
Calle Apolono Morales 6, Meghdad Sharif Architecture office, Madrid, 28036
Pr@meshoffice.org +[34] 671 344 838
Opening Hours
Saturday — Wednesday 9 AM – 6 PM
Thursday — 9 Am – 1 PM